نیستی ببینی که چی داره میگذره تو دل من واسه دیدن تو
نیستی ببینی چشای کسیرو که خیره شده به رسیدن تو
وقتی نباشی صدای گذشتن ساعتو میشمارم
حرف میزنم با عکس تو من تورو اینجوری دوست دارم
درد دلامو با عکس تو میگمو چیزی نمیگی به چشمای من
میریزه اشکام اما تو نیستی ببینی که یخ زده دستای من
حس میکنم غم و بارون نم نم و اینکه تو دلسردی
قد یه دنیا دلم گرفته چی میشه برگردی
ای کاش اونکه منو تنها گذاشت
بدونه کی میمیره براش
کیه عاشق سادگیاش
کی مث من تورو دوس داره مث چشاش
این فاصله سخته براش
این دوری تموم بشه کاش
بیماری آلزایمر نوعی اختلال مغزی است که بر اثر آسیبدیدگی و مرگ سلولهای مغزی اختلال در حافظه، تفکر، قضاوت، زبان و سایر کارکردهای عصبی بوجود آمده و موجب تغییر در رفتار و شخصیت فرد میشود. در این مطلب شما می توانید خود را آزمایش کنید.
آرامش داشته باشید و ساکت بنشینید تا بتوانید تمرکز کنید.
برای انجام تست به ادامه مطلب بروید....
ادامه مطلب...
جوانی بود که عاشق دختری بود. دختر خیلی زیبا و زرق و برق دار نبود، اما برای این جوان همه چیز بود. جوان همیشه خواب دختر را میدید که باقی عمرش را با او سپری میکند. دوستان جوان به او میگفتند: «چرا اینقدر خواب او را می بینی وقتی نمیدانی او اصلاً عاشق تو هست یا نه؟ اول احساست را به او بگو و ببین او تو را دوست دارد یا نه.»
جوان فکر میکرد دختر او را دوست دارد. دختر از اول میدانست که جوان عاشق اوست. یک روز که جوان به او پیشنهاد ازدواج داد، او رد کرد. دوستانش فکر کردند که او به هم خواهد ریخت و به مواد اعتیادآور روی خواهد آورد و زندگیش تباه خواهد شد. اما با تعجب دیدند که او اصلاً افسرده و غمگین نیست.
وقتی از او پرسیدند که چطور است که او غمگین نیست، او جواب داد: «چرا باید احساس بدی داشته باشم؟ من کسی را از دست دادم که هرگز عاشق من نبود و او کسی را از دست داده است که واقعاً عاشق او بود.»
به دست آوردن عشق واقعی سخت است. عشق یعنی خود را فدای دیگری کردن بدون هیچگونه چشمداشتی، و اگر فردی این را رد میکند، اوست که مهمترین چیز در زندگی را از دست داده است. پس هرگز احساس افسردگی و دلشکستگی نداشته باشید.
نظر شما چیه ؟؟؟
ماجرای جالب زیر را از دست ندهید!
او میگفت که پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد. و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.
زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که ۱۹ سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی ونامنظم به او سر بزنم.آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد میدانست.به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد.
آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند.
ادامه مطلب...
ياد بگيريم
ظرف چند ثانيه مي توان زخمي عميق در دل كساني كه دوستشان داريم
ايجاد كنيم
اما سالها وقت لازم خواهد بود تا ان زخم التيام يابد



ادامه مطلب...