WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
“STUPID RAIN”
باران احمق
THAT’S MOM!!!
این است معنی مادر
تو همان شقایق معروف
سهرابی
تا
تو
هستی
زندگی باید کرد
آرزویم این است
که این ماه جورِ دیگری بیاید
آسمان نه مثل هر سال
امسال جورِ دیگری آبی
آفتاب بر بام خانه هایمان جورِ دیگری بتابد
ابری اگر بارانیست
جورِ دیگری ببارد
روزگار جورِ دیگری با ما
آدم ها جورِ دیگری با هم
زندگی ها جورِ دیگری باشند
آرزویم این است
یک روز حال من جورِ دیگری باشد
به سراغت بیایم
جورِ دیگری نگاهم کنی
جراتی داشته باشم
جورِ دیگری بگویم
” دوستت دارم ”
ياد بگيريم
ظرف چند ثانيه مي توان زخمي عميق در دل كساني كه دوستشان داريم
ايجاد كنيم
اما سالها وقت لازم خواهد بود تا ان زخم التيام يابد
مورﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ !!
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻮﺷﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺷﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ !
ﺗﻮ ﻣﺨﺎﻃﺒﯿﻨﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ..!
ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﻢ ﺟﻮﺍﺩ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺟﻮﺍﺩﮐﯿﻪ؟
ﮔﻔﺘﻪ : ﺩﻭﺳﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ !
ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻓﺮﯾﺪ ﮐﯿﻪ ؟
ﮔﻔﺘﻪ ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﻢ !
ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻫﺎﺩﯼ ﮐﯿﻪ ؟
ﮔﻔﺘﻪ : ﺣﮑﻢ ﺩﺍﺩﺍﺷﻤﻮ ﺩﺍﺭﻩ !
ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﮐﯿﻪ؟
ﮔﻔﺘﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺳﺮﻭﯾﺲ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻣﻮﻧﻪ !
ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﮐﯿﻪ ؟
ﮔﻔﺘﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺩﻭﺳﺘﻢ !
ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻋﻄﺎﺀ ﮐﯿﻪ؟
ﮔﻔﺘﻪ : ﺷﺮﯾﮏ ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ !
ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻣﯿﺜﻢ ﮐﯿﻪ ... ؟
ﻣﯿﺜﻢ ﺗﻮ ﮔﺮﻭﻩ ﻭﺍﯾﺒﺮﻩ ...
ﺩﺍﻧﯿﺎﻝ؟ ... ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮ ﺩﻭﺳﺘﻤﻪ !
ﻓﺮﺯﺍﺩ؟ ... ﻟﻮﺍﺯﻡ ﺁﺭﺍﯾﺸﯽ !
ﻣﺠﯿﺪ؟ ... ﺗﻌﻤﯿﺮﺍﺕ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ !
ﺍﻣﯿﺪ ...
ﮐﺮﯾﻢ ...
ﺳﭙﻬﺮ ...
ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﺍﺳﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﯾﺪﻩ !
ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﮐﯿﻪ !! ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻪ ﺗﻮﯾﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺳﻤﺘﻮ ﺩﺧﺘﺮ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺷﮏ ﻧﮑﻨﻪ !!!

دلت را به كسي نسپار...!
اين روز ها برخي از سپرده ات هم بهره ميخواهند...!
بهره اي به قيمت...
تنهايي!
به سلامتی تمام لحظات شیرین زندگیمون که تا اومدیم لذتشو ببریم یا زود تموم شد یا سریع واسمون تلخش کردن
بهشت جای دیگری نيست..
بهشت اول آغوش مادریست که با تمام وجود بغلت کرد و شیرت داد
بهشت دوم دستان پدریست که برای راه رفتنت با تو کودکی کرد
بهشت سوم خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت تمام اسباب بازیهایش را به تو داد
بهشت چهارم معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیش همسنت شد تا یاد بگیری
بهشت پنجم آغوشی بود که هرگز در آغوشش نگرفتی
بهشت ششم دوستیست که روز عقدت در آغوشت کشید
و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه میکند
آری بهشت همین حوالیست؛؛ مادرت را بنگر... پدرت را ببین ..
خواهر یا برادرت را حس کن .. دوستت را به یاد بیاور...عشقت را از خاطرت بگذران...
\"نگرانم برایت\"
یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت...
بهشت را با همه قلبت حس کن همین نزدیکیست..
شاید همین الان از کنارت گذشت اما تو ندیدی.



ادامه مطلب...