ANITA
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی....
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﺎ ﭘﺪﺭﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﭘﻞ ﭼﻮﺑﯽ ﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ. ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﻪﺩﺧﺘﺮﺵ ﮔﻔﺖ:
ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮ ﺗﺎ ﺍﺯ ﭘﻞ ﺭﺩ ﺷﻮﻳﻢ.ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﺳﺖ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﻡ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍﺑﮕﻴﺮ.ﭘﺪﺭ ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ؟ ﻣﻬﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ
ﻛﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﻱ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﺩ ﺷﻮﯾﻢ.
 ﺩﺧﺘﺮﻙ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﻗﺶ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﻣﻤﻜﻦﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ
ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻛﻨﻢ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﮕﻴﺮﻱ ﻫﺮﮔﺰ ﺁﻥ ﺭﺍﺭﻫﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﻲ ﻛﺮﺩ !!
 ﺍﯾﻦ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ؛
 ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﯾﻢ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﻲ
 ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻛﻨﯿﻢ،
 ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﺩ، ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ
 ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ !!!
 ﻭ ﺍﻳﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻋﺸﻖ ...
 " ﺩﻋﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﺩﺳﺘﻤﻮﻧﻮ ﺑﮕﯿﺮﻩ "
ارسال در تاريخ یک شنبه 12 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

مال کسي باش که

حتي اگر ساده ترين لباس تنت باشد !

تو را به همه دنيا نشان دهد و بگويد

اين همه دنيــاي من است!!!

 

ارسال در تاريخ شنبه 11 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

براي تو مي نويسم...
براي تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست
براي تويي كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
براي تويي كه احساسم از آن وجود توست
برای تو که میدانی زیبا ترین هدیه تولدم هستی
براي تويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شد
براي تويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است
براي تويي كه مرا مجذوب قلب و احساس پاك خود كردي
براي تويي كه وجودم را محو وجود خود كردي
براي تويي كه هر لحظه دوري ات برايم مثل يک قرن است
براي تويي كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است..

ارسال در تاريخ شنبه 11 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر
ﺟﻤﻼﺕ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺑﻮﺩ ﺣﻴﻔﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻧﻔﺮﺳﺘﻢ :
 1..ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﮔﺮﮒ ﻣﯿﺮﻭﯼ ﺳﮕﺖ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻫﺖ ﺑﺒﺮ ..
 2..ﻗﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻓﺘﺢ ﺷﻮﺩ؛ ﺑﯽ ﺷﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﻔﺮﯾﺤﮕﺎﻩ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ !
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺩﻟﺖ ﺑﺎﺵ..
 3..ﮔﺎﻫﯽ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ 
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﯾﺎﻥ”ﺩﺭﺩ”ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ .. 
 4..“ﭘﺎﯼِ “ﻣﻌﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﻭﺳﻂ 
“ﺩﺳﺖِ “ﺧﯿﻠﯿﺎ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﯿﺸﻪ. .
 5..ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺮﻑ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﺰﻧﯿﺪ 
ﻓﻘﻂ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺘﺎﻥ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ..
 6..ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺗﺎ ﺑﮕﯿﺮﻧﺖ.. 
ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻧﺖ !
 7..ﻣﺮﺩ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺩﯾﺪﻡ 
ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺸﻮﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ :
ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ..
 8..ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﯾﺎﻧﻪ ﺧﻮﺭﺩ،
ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎ ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ 
 9..ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻧﻘﺸﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ
ﻧﻪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﻘﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ..
 10.“ﺯﻣﺎﻥ” ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﺁﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻪ “ﺯﺑﺎﻥ” ..

 

ارسال در تاريخ شنبه 11 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﻨﮕﯿﺪﻩﺍﻡ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﻨﮕﯿﺪﻩﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩﻡ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ ﺑﺎﺷﻢ !
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺧﻮﺏ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﺩﻡﻫﺎﯼ ﮐﻮﺗﻪﻧﻈﺮ ... ﺍﺩﻡﻫﺎﯼ ﺣﺴﻮﺩ ... ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺟﻨﮕﯿﺪ !
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺟﻨﮕﯿﺪ !
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻝ ﺍﺩﻡ ﻫﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺟﻨﮕﯿﺪ !
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺻﻼﺡ ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﮐﯿﻨﻪﻭﺭﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺟﻨﮕﯿﺪ !
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺣﺘﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺟﻨﮕﯿﺪ !
ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺟﻨﮕﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﺑﯽﺍﺭﺯﺵ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ !
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺭﻧﺠﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ !
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻫﺎﯼ ﺑﭽﻪ ﮔﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺁﺭﺍﻣﺸﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ !
ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ !
ﺍﺯ ﺍﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﻇﻠﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ !
ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﺩﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ..
ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﻝ ﻫﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺟﻨﮕﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺎﺩﯾﺪﺷﺎﻥ ﮔﺮﻓت.. ﻭ ﮔﺬﺷﺖ
ﻣﯽﺑﺨﺸﻤﺸﺎﻥ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﺤﻖ ﺑﺨﺸﺸﻨﺪ، ﻧﻪ !

ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺴﺘﺤﻖ ﺁﺭﺍﻣﺸﻢ

ارسال در تاريخ سه شنبه 7 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

دکتر روانشناسی بود که هر کس مشکلات روحی و روانی داشت به مطب ایشان مراجعه می کرد و ایشان با تبحر خاصی بیماران را مداوا می کرد و آوازه اش در همه شهر پیچیده بود.
یک روز بیماری به مطب این دکتر آمد که از نظر روحی به شدت افسرده و دچار مشکل بود. دکتر بعد از کمی صحبت به ایشان گفت در همین خیابانی که مطب من هست، تئاتری موجود هست که یک دلقک برنامه های شاد و خیلی جالبی اجرا می کند. معمولا بیمارانی که به من مراجعه می کنند و مشکل روحی شدیدی دارند را به آنجا ارجاع می دهم و توصیه می کنم به دیدن برنامه های آن دلقک بروند و همیشه هم این توصیه کارگشا بوده و تاثیر بسیار خوبی روی بیماران من دارد. شما هم لطف کنید به دیدن تئاتر مذکور رفته و از برنامه های شاد آن دلقک استفاده کرده تا مشکلات روحی تان حل شود.
بیمار در جواب گفت: آقای دکتر من همان دلقکی هستم که در آن تئاتر برنامه اجرا می کنم...!

 همیشه هستند آدم هایی که در ظاهر شاد و خوشحال به نظر می رسند و گویا هیچ مشکلی در زندگی ندارند، غافل از اینکه دارای مشکلات فراوانی هستند اما نه تنها اجازه نمی دهند دیگران به آن مشکلات واقف شوند، بلکه با رفتارشان باعث از بین رفتن ناراحتی و مشکلات دیگران نیز می شوند.

کاش مرهمی باشیم حتی هنگامیکه خود زخمی هستیم ...

ارسال در تاريخ پنج شنبه 2 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

مرد در حال تمیز کردن اتومبیل تازه خود بود که متوجه شد پسر ۵ ساله اش تکه سنگی برداشته و بر وری ماشین خط می اندازد.
مرد با عصبانیت دست کودک را گرفت و چندین مرتبه ضربات محکمی بر دستان کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود
در بیمارستان کودک به دلیل شکستگی های فراوان انگشتان دست خود را از دست داد .
وقتی کودک  پدرخود را دید، با چشمانی آکنده از درد از او پرسید: پدر انگشتان  من کی دوباره رشد می کنند؟
مرد بسیار عاجز و ناتوان شده بود و نمی توانست سخنی بگوید ، به سمت ماشین خود بازگشت و شروع کرد به لگد مال کردن ماشین.
و با این عمل کل ماشین را از بین برد و ناگهان چشمش به خراشیدگی که کودک ایجاد کرده بود خورد که نوشته بود :
 دوستت دارم پدر !

عصبانیت و عشق محدودیتی ندارند.
یادمان باشد چیزها برای استفاده کردن هستند و انسان ها برای دوست داشتن

 و مشکل دنیای امروزی این است که انسانها مورد استفاده قرار می گیرند  درحالی که چیزها دوست داشته می شوند.

 

ارسال در تاريخ پنج شنبه 2 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام. (ضحی 1-2)

طبیعت



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ چهار شنبه 1 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

0