
ادامه مطلب...
دوتا رفیق بودن یکی ابادانی و یکی تهرانی.
ابادانیه اسمش ممد(محمد)بوده تهرانیه اسمش علی . اینا تو خدمت باهم خیلی جورن طوریکه اگه دوساعت هم دیگه رو نبینن نگران حال هم دیگه میشن.
میگذره و این 2سال خدمت سربازیشون تموم میشه.
دم در پادگان موقع خداحافظی تهرانیه به ابادانیه میگه:ممد خدمتمون تموم شد اما رفاقتمون هیچ وقت تموم نمیشه.هر وقت کار خوب خواستی بیا تهران.خودم بهت کار میدم.
ادامه مطلب...
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی شه شما بهم بدین؟"
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
به سلامتیه مادرایی که با حوصله ای راه رفتنو یاد بچه هاشون دادن
ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن!!!!
سگ وقتی میفهمه دوستش داری با وفا میشه در عجب ام!
بعضی آدما به محض اینکه میفهمن دوسشون داری هار میشند!
چــــــــــــــــــــرا؟؟