ANITA
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی....

 

ظرف غذای نذری همسایه را نگرفتم، هاج و واج نگاهم کرد.
گفتم غذا پخته ام و این زیادی است ...
به او نگفتم که اگر فقط ده دقیقه سرکوچه بایستد حتما یک نفر را می بیند که
سطل آشغال بزرگ را می کاود برای یافتن لقمه ای نان !
دوروبرمان پر است از یتیم، نیازمند و کودکان خیابانی ...



یک محل را نذری میدهید، بی آنکه حواستان باشد
نیازمندان، زورشان به صف ایستادن نمیرسد
و اگر هم برسد، از لباسهایشان خجالت می کشند ...
ارسال در تاريخ دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

 

این پسر بچه هفت ساله،سال ها به خاطر وجود دست و پای اضافی در بدنش رنج میبرد.تا اینکه سال پیش خانواده او از بیمارستان ها درخواست کردند تا با یک عمل جراحی زندگی عادی را به او بازگردانند. پسری که دست و پای برادر دوقلوی خود را در شکم خود داشت پس از 4 ساعت عمل جراحی بهبود یافت.
 
دست و پای برادر دوقلو در شکم یک پسر(+عکس )

دیپاک پاسون برای اولین بار پس از عمل جراحی و خارج کردن دست و پای اضافی از داخل شکمش بدن خود را نشان داد.

این پسر بچه هفت ساله،سال ها به خاطر وجود دست و پای اضافی در بدنش رنج میبرد.تا اینکه سال پیش خانواده او از بیمارستان ها درخواست کردند تا با یک عمل جراحی زندگی عادی را به او بازگردانند.
 
دست و پای برادر دوقلو در شکم یک پسر(+عکس )

با این درخواست بیمارستان بانگالور در هند اعلام کرد این پسر بچه را به صورت رایگان جراحی میکند.این در حالی است که این عمل بیش از 50 میلیون تومان خرج داشته است. ایران ناز، پس از یک عمل جراحی چهار ساعته او به زندگی عادی خود بازگشت
ارسال در تاريخ دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

آیا می دانید بدن جوجه تیغی در هنگام تولد حالت ژله ای دارد و حتی ممكن است در حین تولد نیمی از بدنش توسط تیغهای بدن مادر كنده شود اما به مرور بدن كاملاً ترمیم می شود؟

آیا می دانید گوریلها تقریباً همیشه شبها نزدیكی می كنند و این عمل را هرگز در برابر دیدگان پدر و مادرشان انجام نمی دهند؟

آیا می دانید سگ از نژاد اسب است و خود اسب هم از نژاد ماموت یا همین فیلهای امروزی است؟

آیا می دانید ضریب هوشی نوزاد انسان در سه روز اول تولد بیش از هفتصد و پنجاه است اما این مقدار در روز چهارم به سرعت پایین می آید؟ و آیا می دانید با كمك این هوش نوزاد سینه مادر را به روش استنتاجی پیدا می كند و در واقع به این نتیجه می رسد كه باید سینه را بمكد؟

آیا می دانید یك نوع سمندر در آفریقا وجود دارد كه تحمل شانزده هزار ولت برق با شدت جریان پنجاه هرتز را دارد و در این حالت بدنش تنها نوری معادل یك لامپ 70 وات تولید می كند؟

آیا می دانید زرافه ها در اصل گوشتخوار هستند اما به دلیل عدم توانایی در بلعیدن غذا از روی زمین به دلیل مری طولانی و نداشتن اندام مناسب شكار گیاه خواری می كنند و به همین دلیل یك زرافه در تمام طول عمر خود سوء هاضمه دارد؟

آیا می دانید در قطب شمال تنها دو ماه از تابستان امكان آتش روشن كردن وجود دارد و در بقیه ایام سال به دلیل سرمای شدید آتش به صورت تكه های بلور در آمده و خورد می شود؟

آیا می دانید اگر سر خود را سه بار محكم به دیوار بكوبید اصلاً دردتان نمی گیرد؟

آیا می دانید اگر انگشت انداخته چشمتان را از حدقه دربیاورید كار درستی انجام داده اید؟

آیا می دانید اگر بیایید من یك تیپا به شما بزنم كلیه سموم بدنتان دفع می شود؟

آیا می دانید كه همه اینها چرت و پرت بود؟



آیا می دانید شما الآن اوسگول شده اید؟

آیا می دانید هرچه الآن در دلتان به من گفتید خودتان هستید؟

آیا می دانید هرچه در اینترنت به دستتان رسید را نباید باور كنید چون شما عقل دارید؟

ارسال در تاريخ دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

سلام


امروز خبری روی خروجی سایتهای خبری رفت که همه رو به خصوص من شوکه کرد خبر این بود


ازدواج ارسلان قاسمی با ترلان پروانه






و در ادامه خبر اومده بود که فعلا این دو نامزد شدن تا به هم دیگه محرم بشند و بعد تمام

شدند درسشان باهم دیگه ازدواج کنند.

از انجایی که ما یک اشنایی تقریبا خیلی نزدیک با خانواده ترلان پروانه داشتیم ومن دختر ایشون رو میشناختم از

این خبر

خیلی ناراحت شدم چون ترلان تازه 14 سالش شده و امسال کلاس سوم راهنمایی هستش(میتونید تو وبلاگش

ببینید) پسره هم که بیوگرافیش رو خوندم فقط 17 سالشه و هنوز دهنش بوی شیر میده واقعا از این خبر متاسف

شدم و زود اومدم خونه و به مادرم اطلاع دادم که جریان از این قراره مادرم هم ناراحت شد البته

به خاطر خودش که چرا اونو دعوتش نکردند و بهش خبری ندادند واسه همین زود به موبایل مادر ترلان زنگ زد

که گوشیش خاموش بود بعد به خونشون زنگ زد و بعد چندین بار بلاخره موفق شدیم و مادرش گوشی رو برداشت

بعد احوال پرسی مادرم جریان رو پرسید و مادرش خیلی ناراحت جواب داد بعد پخش این خبر از صبح تمام فک و

فامیل و همسایه و دوستان ترلان به خونه زنگ زدند و شروع به گله مندی از ما کردند ما نمیخواستیم این خبر

پخش بشه و یه صیغه محرمیت کوچک بود همین فقط نوعی نشانده هم بشن ولی همه فکر کردند ما عروسی

گرفتیم و فعلا هردو اونها بچه هستند(ارسلان و ترلان) همچنین مادرش به مادر من گفتش که بعد سریال تا ثریا

خانواده ارسلان قاسمی به خواستگاری اومده و به اصرار اونها تن به این کار دادند و فکر نمیکردیم که این خبر

رسانه ایی بشه حتی تو مراسم فقط خانواده ما با خانواده اونها بود و هیچ کسی تو مراسم نبوده که خبر رو پخش

کنه و حالا چه کسی این خبر رو پخش کرده خدا میدونه.....

خلاصه بعد تماس تلفنی سعی کردم با ارسلان نیز تماس بگیرم و خواستم شمارشو از ترلان بگیرم تا باهاش

صحبت کنم و بهش تبریک بگم که ترلان گفت ارسلان گوشی خودش رو خاموش کرده و جواب کسی رو نمیده...

دوستان به نظر من که کار خوبی کردند

ارسال در تاريخ دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

خالی بندی های دخترانه...

باباش کارخونه داره ! ۲۵۰۰ تا کارگر دارن , ماهی چند میلیون پول تو جیبی می گیره از باباش !

حقیقت : باباش کارمند جز تو یه اداره ی پیش و پا افتاده است , حقوقش کلا ۲۵۰ هزار تومنه که اونم ۱۵۰ هزار تومنش قسط خونه و یخچال فریزر و این صحبتاست ! ۱۰۰ هزار تومن می مونه براشون ماهی!!

۲ . بس که خونشون بزرگه ! (مکان : تهرانیا ... نیاوران,جردن,... تبریزیها : دخترای تبریز که همشون بچه ولیعصرن!! فکر کنم وسط شهر و پایین شهر دختری وجود نداشته باشه . از هر دختر تبریزی بپرسی بچه کجایی ؟ می گه : ولیعصر - همافر!! , من نمی دونم تو یه فلکه مگه چند تا خونواده زندگی می کنن), وقتی می خواد از اتاقش بره آشپزخونه و برگرده, نفس نفس می زنه ! خونشون دیگه رو متر مربع نیست ... با هکتاره !!! یکی هم همش صداش می کنه ! پیش خدمتشونه

حقیقت : خونشون (تهران - شوش . تبریز - ۴۰ متری ) , ۷۵ متری و اجاره ! اونیم که صداش میمود مامان بزرگ پیرشه , نه پیش خدمتشون

۳ . ۳ تا ماشین دارن ... Murano 2009 , BMW 740i , Benz S350 که تو پارکینگ کارخونشون پارکه ! ولی باباش چون می ترسه دخترشو بدزدن! ، براش پراید صندوق دار مدل 75 خریده که کسی نفهمه مایه دارن !! آخه یهو دارایی هم بهشون گیر می ده !

۴ . سرگرمی هاش : سفر به آنتالیا و اقامت تو بهترین هتلش ، پارتی گرفتن تو خونه ی بزرگشونه و وقتی می خواد مطالعه کنه ، می ره تو جکوزی شخصیش ...

حقیقت : سرگرمی اصلیش کشیدن موی خواهر کوچیکشه که گریه اش بندازه و خودش بخنده ! گاه گاهی هم با دوستای قشنگش ، می ره کافی نت ، تا این توهمات رو تحویل پسرای لیستش بده !!


ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

دخترا بهت میگن داداش چون...

میگن داداش: یعنی زیاد بهم نزدیک نشو

میگن داداش: که وقتی مزاحم پیدا کردن بتونن با کمک داداشی ردش کنن

میگن داداش: تا جلوی غریبه راحت بتونن ضایعش کنن

میگن داداش: که وقتی ناراحتن با یکی حرف بزنن

میگن داداش: که وقتی می خوان لج یکی رو در بیارن از داداش کمک بگیرن

میگن داداش: که گاهی چیزایی رو که نمی دونن ازشون یاد بگیرن

میگن داداش: یعنی من نمی خوام دوست پسر داشته باشم بی خیال من شو

میگن داداش: که هم باهات حرف بزنن هم از هر پیشنهاد ناراحت کننده ای در امان باشن

میگن داداش : وقتی می خوان برن بیرون بگن بیا با داداشم برو بیرون من راحت شم

میگن داداش : چون تو این سن یه حمال خوب بهتر از اینه که واسه یه کسی خرج کنن

میگن داداش : چون بنزین نیست از آژانس بهتر کار می کنه

میگن داداش : چون محبت داداش از دوست پسر بیشتره

میگن داداش : چون میگن جیب من و داداشیم یکیه
ارسال در تاريخ دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا میاد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای که چه قدر اینجا گرمه !!!

ارسال در تاريخ دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر


متشكرم براي همه وقت هايي كه مرا به خنده واداشتي.
براي همه وقت هايي كه به حرف هايم گوش دادي.
براي همه وقت هايي كه به من جرات و شهامت دادي.
براي همه وقت هايي كه مرا در آغوش گرفتي.
براي همه وقت هايي كه با من شريك شدي.
براي همه وقت هايي كه با من به گردش آمدي.
براي همه وقت هايي كه خواستي در كنارم باشي.
براي همه وقت هايي كه به من اعتماد كردي.
براي همه وقت هايي كه مرا تحسين كردي.
براي همه وقت هايي كه باعث راحتي و آسايش من بودي.
براي همه وقت هايي كه گفتي "دوستت دارم" .
براي همه وقت هايي كه در فكر من بودي.
براي همه وقت هايي كه برايم شادي آوردي.
براي همه وقت هايي كه به تو احتياج داشتم و تو با من بودي.
براي همه وقت هايي كه دلتنگم بودي.
براي همه وقت هايي كه به من دلداري دادي.
براي همه وقت هايي كه در چشمانم نگريستي و صداي قلبم را شنيدي.
به خاطر همه ي اين ها هيچ وقت فراموش نكن كه:
لبخند من به تو يعني "
عاشقانه دوستت مي دارم "
آغوش من هميشه براي تو باز است.
هميشه براي گوش دادن به حرفهايت آمادگي دارم.
هميشه پشتيبانت هستم.
من مثل كتابي گشوده برايت خواهم بود،
فقط كافي است چيزي از من بخواهي، بلافاصله از آن تو خواهد شد.
مي خواهم اوقاتم را در كنار تو باشم.
من كاملا به تو اطمينان دارم و تو امين من هستي.
در دنيا تو از هركسي برايم مهم تر هستي.
هميشه دوستت دارم چه به زبان بياورم چه نياورم.
همين الان در فكر تو هستم.
تو هميشه براي من شادي مي آوري به خصوص وقتي كه لبخند بر لب داري.
من هميشه براي تو اينجا هستم و دلم براي تو تنگ است.
هر وقت كه احتياج به درد دل داشتي روي من حساب كن.


من هنوز در چشمانت گم شده هستم.
تو در تمام ضربان هاي قلبم حضور داري

ارسال در تاريخ پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

0